سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مهمترین چالش پیش روی سازمان های امروزی کدام است؟ ! 2

ارسال  شده توسط  غلامحسین عشرتی در 91/12/7 11:45 صبح

 

داستان مشهور ولیکن مغفول مانده اختلاف کردن چند نفر در چگونگی شکل پیل به گونه ای که مولانا در دفتر سوم روایت گر آن است به قرار زیر است .

                      پیل اندر خانه تاریک بود                            عرضه را آورده بودندنش هنود

                      از برای دیدنش مردم بسی                           اندر آن ظلمت همی شد هر کسی

                      دیدنش با چشم، چون ممکن نبود                   اندر آن تاریکیش کف می بسود

                     آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد                    گفت : هم چون ناودان است این نهاد

                     آن یکی را دست بر گوشش رسید                   آن بر او چون بادبیزن شد پدید

                     آن یکی را کف چو بر پایش بسود               گفت: شکل پیل دیدم چون عمود

                     آن یکی بر پشت او بنهاد دست                      گفت : خود ، این پیل چون تختی بدُست

                     هم چنین، هر یک به جزوی که رسید               فهم آن می کرد، هر جا می شنید

                    از نظر گه، گفتشان شد مختلف                       آن یکی دالش لقب داد ، این الف

                    در کف ِ هر کس اگر شمعی بُدی                    اختلاف از گفتشان بیرون شدی [1]

 پیام محوری و مفهوم بنیادین داستان پیل آن است که با تکیه بر حواس جزئی و  محدود و به تعبیری دانایی های تک بعدی امکان شناخت و احاطه کامل بر واقعیات پیرامونی وجود ندارد.  برای شناخت واقعیتها بدان گونه که هستند به چیزی بیش از حواس و دانایی های تک بعدی نیاز داریم یعنی آن چیزی که می توان از آن به" دانایی های چند بعدی و چند لایه تعبیر کرد " . به دیگر سخن در نبود اینگونه دانایی ها اگر چه می توان ادعا کردکه شناخت پیرامون ممکن خواهد بود و حتی آن شناخت را هم شناختی قطعی قلمداد کرد،  با اینحال و بدان گونه که مولانا به روشنی و به زیبایی هر چه تمامتر نشان داده این شناخت فقط     می تواند " بیانگر نوعی شناخت جزئی همراه با برخی اوهام و توهمات درونی باشد " .  یعنی توهماتی که خرطوم پیل را ناودان و گوش پیل را بادبیزن و پایش را عمود و پشت پیل در نهایت به شکل تخت براو جلوه گر شده است . به عبارت دیگر تکیه بر حواس محدود کردن و دانایی تک بعدی را برای شناخت پدیده های پیچیده  کافی دانستن به مانند حرکت در تاریکی است که حاصلی جز راضی شدن به تصاویر ذهنی و اوهام درونی خود را لباس واقعیت پوشاندن ندارد. نقل از مقاله محمدرضا قاسمی  کارشناس ارشد مدیریت عملیات و بهره برداری



[1] - مثنوی معنوی ، دفتر سوم ، ابیات 1259 لغایت 1268


مهمترین چالش پیش روی سازمان های امروزی کدام است؟ ! 1

ارسال  شده توسط  غلامحسین عشرتی در 91/12/7 11:39 صبح

نگاهی به عرصه عمومی سازمان های امروزی و مشکلاتی که دست به گریبان آنهاست و واکنشهایی که به آن نشان داده می شود به روشنی نمایان گر این واقعیت است که توافق نظری در خصوص اینکه چه چیزی چالش و مشکل بنیادین در سازمان های امروزی است وجود ندارد . سخنانی از این دست به فراوانی در گفتگو های رسمی و غیر رسمی به گوش می رسد : "ریشه و عامل تمام مشکلات ضعف مدیریت است و بایستی فلانی عوض شود و بهمانی بهتر از او می تواند کارها را سر و سامان دهد"  و یا " ساختار مشکل است و جابجایی این مدیر با آن مدیر مشکلی را حل نمی کند "و یا " برای حل مشکلات بایستی فرهنگ سازمانی عوض شود و کارکنان و مدیران با این فرهنگ ناکارآمد کاری از پیش نمی برند" و یا" مشکلات سازمانی را بایستی در سطوح بالاتری از سازمان ها درمان کرد، ریشه تمام مشکلات و چالش ها ی سازمانی ، سیاسی است لذا درمان آن هم سیاسی است" و یا" مدیری اگر بتواند خوب پول و اعتبار وارد  سیستم بکند تمام مشکلات را حل خواهد کرد" و یا " تجهیزات و رویه های سازمانی و استفاده از تکنولوژی های مدرن و کار آمدتر می تواند پاسخ مناسبی به مشکلات باشد"  و یا "  کارکنان انگیزه ندارند ، رضایت شغلی اگر حاصل شود همه مشکلات حل می گردد" و یا "بایستی چند نفر از مدیران مختلف را برای عبرت دیگران دراز کش کرد تا مشکلات حل گردد "  و یا " مدیر اگر متعهد و با اخلاق باشد تمام مسائل حل است ، تخصص خوب است که مدیران داشته باشند و لیکن برای غلبه بر مشکلات و چالش ها نیاز به حمایت های آشکار و پنهان در سطوح فراسازمانی دارند"  و یا "  این سازمان درست بشو نیست تا فلانی و فلانی زنده اند و عوامل خود را  این ور و اون ور  داخل سیستم می کنند " و یا "  همه سرتا پا یه کرباس اند و بایستی همه چیز را کون فیکون کرد" و خلاصه اینکه از این نوع سخنان به فراوانی می توان شنید اگر چه قصد ندارم این قبیل سخنان را داوری و در باره آن قضاوت  نمایم  . " با اینحال نمی توان چشم را هم بر روی آنها بست و آنها را نادیده و نا شنیده گرفت . صاحبان این نوع سخنان هر کدام به فراخور حال و احوال و تجربه ای که کسب کرده اند،  سازمان و مشکلات و چالش های آنرا به گونه ای می بینند که با آن حال و احوال  سازگار باشد و بدیهی است که در این میان واقعیتی از واقعیات سازمانی را دیده و بیان می کنند ولیکن تداوم مشکلات و چالش ها ی سازمانی که دیگر از شدت بی پاسخی و بی درمانی تکراری نیز شده اند نشان دهنده ی  این حقیقت است که واقعیت در سازمان ها بسی  پیچیده تر و تو در توتر از آن چیزی است که در ابتدا  می پنداشتیم" .  و آن قبیل سخنان اگر چه نشان دهند? بخشی از واقعیت سازمانی اند ولیکن برای دیدن هم? آن واقعیات پیچیده و چندلایه به چیزی بیش از آن " حال واحوال ها" نیاز داریم . مولانا در مثنوی حکایتی را نقل و روایت  می کند که نه تنها بی مناسبت نیست که تأمل در آن می تواند در کنار فراهم آوردن چشم اندازهای فراخ تر و افق های دید وسیعتر  ، امکان درک برخی از پیچیدگی های سازمانی و واقعیات تو در تو و چند لایه آنرا مهیا  سازد.

نقل از مقالات محمدرضا قاسمی کارشناس ارشد مدیریت عملیات و بهره برداری


چرا نمی توانیم خارج از چارچوب بیاندیشیم؟

ارسال  شده توسط  غلامحسین عشرتی در 91/5/2 8:26 صبح

چارچوب های ذهنی، اجازه خلاقیت را از ما گرفته و راه دریافت ایده های خلاقانه را بر ما مسدود می کند. چارچوبهای ذهنی مانند قفسی است که اجازه پرواز را به پرنده نمی دهد و یا همچون سرپوشی است که امکان رسیدن نور به گیاهی که در زیر آن قرار گرفته را صلب می کند. یکی از مهم ترین تمرین های تفکر، شکستن این چارچوب هاست. برخی از مهمترین چارچوب های ذهنی عبارتند از عقاید نادرست، پیش داوری، ترس، شتابزدگی، عادت و حتی گاهی هوش بالا. برای شکستن چارچوب های ذهنی، باید نگرش ما تغییر کند و یادگیری چند تکنیک ساده، منجر به تغییر چارچوب ذهنی نمی شود

 برای توانمندی در تفکر خارج چارچوب، تمرین های زیر می تواند موثر باشد

1- فرضیات خود را به چالش بکشید. خیلی از این فرضیات منفی است مثلاً: نمی توانم عملکرد بهتری داشته باشم، نمی توانم عادت خود را تغییر دهم، قوانین به من اجازه نمی دهد، به اندازه کافی پول ندارم و ...

2- تفکر شهودی خود را تقویت کنید. تفکر شهودی یعنی رسیدن به جواب بدون تحلیل و روش های سیستماتیک. بدون ایمان به شعور خلاق، تفکر شهودی بوجود نمی آید

3- مفهوم وقایع را بیابید. مفهوم یابی، رفتن به باطن وقایع و امور است. آنچه که در ظاهر به نظر می رسد به تنهایی بیانگر حقیقت آن چیز نیست. چه بسا خنده هایی که معنی شان غم است و چه بسا گریه هایی که معنی شان شادی است. مفهوم یابی تلاش برای یافتن معنی وقایع است

4- از تفکر تصویری استفاده کنید. مفاهیم در واژه ها منجمد می شوند. تکیه کردن صرف بر واژه ها باعث می شود که برخی از مفاهیم انتقال نیابند. اشکال، نمودارها، شبکه علت و معلومی، به کارگیری مدل ها و استعاره ها می تواند منجر به تقویت تفکر تصویری شود

5- نسبت به رویاها بی تفاوت نباشید. تلاش برای برقراری ارتباط بین آنچه در رویاها می بینیم و آنچه در زندگی روزانه می گذرد، می تواند برخی از چارچوب های ذهنی مان را بشکند. البته توجه شود که این موضوع به معنی تفسیر رویا نیست

6- بازی های کودکی را با توجه به شرایط کنونی، احیا کنید. چه بسا بازی ها و ترفندهایی که در کودکی می کردیم اکنون هم بتواند جواب گوی مسائلمان باشد فقط کافی است که آن بازی ها و ترفندها را در هماهنگی با شرایط کنونی انجام دهیم

7- هر از گاهی عادت های خود را بشکنید. مسیرها و روش های جدید را امتحان کنید. برای یافتن مسیرها و روش های جدید زمان و انرژی بگذارید. ریسک گم شدن را بپذیرد


بگذارید فرزندان زمین خوردن را تجربه کنند

ارسال  شده توسط  غلامحسین عشرتی در 91/3/24 9:18 صبح

نیکوس کازانتزاکیس نقل می کند که در دوران کودکی، یک پیله کرم ابریشم را بر روی درختی می یابد، درست هنگامی که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می سازد. اندکی منتظر می ماند، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد . با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند، تا این که پروانه خروج خود را آغاز می کند. اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد.

او می گوید: بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم. آن جنازه ی کوچک تا به امروز، یکی از سنگین ترین بارها، بر روی وجدان من بوده است. اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن شاهد بودن وسختی کشیدن عزیزان و صبوربودن و مقاومت کردن، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما و فرزندانمان برگزیده است

اگرپوسته تخم مرغی که ترک خورده و جوجه میخواهد سر از تخم بیرون آورد به شکستن آن کمک کنید یقین بدانید پس از مدتی جوجه بیمار خواهد شد باید جوجه سختی بکشد تا پوسته را بشکند تا سالمتر و قویتر پا به زندگی گذارد

 

نگذارید هیچ چیز و هیچ کس جلوی شما را برای رسیدن به موفقیت بگیرد

بگذارید فرزندانتان زمین بخورند تا تجربه کنند اینقدر آنها را یاری نکنید

 هیچ وقت نگران شکست ها ی فرزندان خود نباشید، چراکه همان شکست شاید ، رهگشای موفقیت و درخشش او باشد .

 هیچ گاه بار مسئو لیت کسی را به دوش نکشید .

 جلوی تحقیر شدن او را نگیرید .

 آسیب های او را به جان نخرید .

بگذارید تا همین فشارها موجب شکوفایی او شوند . 

  دانه ای که سعی دارد خود را از دل خاک به بیرون بکشد را ، از خاک در نیاورید .

 

پیله پروانه ای که خود را با سختی از درون به بیرون می کشد را، پاره نکنید.

پوسته تخم مرغی که جوجه ای سعی دارد آن را بشکافد و بیرون بیاید، نشکنید.

 

چرا که شما دریچه های خروج از عالم تاریک و تنگ و رنج آور را به روی آن ها خراب می کنید و مانع پیش روی آن ها در مسیر رشدشان می شوید .

 

 گاه تنها تماشا کردن این صحنه ها کافی است .

 بر خودخواهی های خود غلبه کنیم

 بر حس مالکیت خود

 بر طمع خود

 بر زیاده خواهی ها  

وعواطف آسیب رسان خود  مسلط شویم

 و دریچه های خیر را به روی فرزندانمان بگشاییم.

 


پند و حکمت از آّب و سنگ

ارسال  شده توسط  غلامحسین عشرتی در 91/2/11 9:9 صبح

دو قطره آب اگر کنار هم قرار بگیرند چه می کنند؟
جواب: آنها تصویر قطره دیگر را در خود دیده وبه هم می پیوندند و یک قطره بزرگتر تشکیل می دهند.

اگر چند سنگ به هم نزدیک شوند چه می شود.؟
آنها هیچ گاه با هم یکی نمی شوند.
شاید تصویر سنگ دیگر را تا حدودی در خود ببینند!


هر چه سخت تر و قالبی تر باشید فهم دیگران برایتان مشکلتر و در نتیجه احتمال بزرگتر شدنتان نیز کاهش می یابد.
مهارتهائی که شما را در جهت آرامش، بزرگوار تر و اجتماعی تر شدن کمک خواهد کرد را به یاد داشته باشید
  نرمی   بخشش    مدارا پشتکار

حال چه چیزی سخت تر و  مقاوم تر است.
آب یا سنگ!؟
اگر سنگی از کوه سرازیر شود و به مانعی برخورد کند چه می کند؟
اگر مانع کوچک باشد از روی آن عبور می کند.
اگر متوسط باشد آن ر ا در هم می شکند.
اگر بزرگ تر باشد پشت آن می ایستد تا تقدیر بعدی چه باشد.
اما آب چه می کند:
ابتدا سعی می کند مانع را با خود همراه کند
اگر نتوانست  آنگاه بدون دردسر به دنبال فرار از کوچکترین روزنه می گردد
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ به مراتب سر سخت تر و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد ولی آب راه خود را به سمت دریا می یابد

گاهی لازم است کوتاه بیائی
گاهی نگاهت را به سمت دیگری بدوز                                                            
صبور باید بوداما همیشه مصمم